خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

خودم

پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۲:۵۱ ب.ظ
با اس ام اس دیروز داداشم تازه فهمیدم که چقدر وقته جای خانواده م تو وجودم خالیه...یهویی دلم تنگشون شد عجیب...
هیچی تو دنیا جای خانواده ر واسه آدم نمیگیره...کاش حواسمون باشه...
هرچند برادرم رو در اتفاقاتی که واسم افتاد بی تقصیر نمیدونم، چون نبود کنارم که نذاره این اتفاق بیفته واسم...اما الان که همه چیز تموم شده واقعا خوشحالم که قدرشونو از ته ته دل فهمیدم...
2هفته دیگه ان شاءالله همه شونو میبینم... :)

حالا که همه چیز واسه من بهتر شده، دارم تازه عین آدم درس میخونم! ان شاءالله که خوب پیش بره همه چی...ایمان دارم که همه چیز قابل جبرانه... و اینکه من میتونم :) میخوام از حالا به بعد دیگه خودم باشم...خود خودم...
ایشاللا که خدا کمکم میکنه :)

  • مهسا -

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">