خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

ساعت برنارد

پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۴۸ ب.ظ

کاش من یه ساعت برنارد داشتم...کاش می‌شد تمام این لحظه ها رو نگه داشت....کاش می شد جلوش گذشتن این لحظه های خوب رو گرفت...

لحظه لحظه هایی که کنار هم پروژه انجام میدیم، کنار هم فکر می کنیم...

امروز بهترین کار گروهی بود که از اول دانشگاه تا الان انجام داده بودم...

روز عید، خوشی و خنده و لذت  از فکر کردن :)

حیف...کاش می شد تموم نشن این لحظه ها...

  • مهسا -

نظرات  (۳)

کاش....

وااااااااااااااااااای خدای من! کامنتت رو دیدم ولی باورم نشد..... چه وحشتناک... خدا را هزار بار شکر که این مشکل تمام شد.... خدا را هزار بار شکر که اتاقت جابجا شد... خدا را شکر که انصراف ندادی.....

الان خودت خوبی؟ حال جسمی و روحیت بهتر شده؟ خیلی نگرانت هستم...

عیدت مبارک مهسا بانو...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">