خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

خـــــــــــوب! :)

جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۲۴ ق.ظ

بالاخره تمـــــــــــــــوم شد اون مشکلاتِ "خود ساخته" با خانواده...
بغضم ترکید... و اونا هم حرف دلشونو زدن و من دیدم که چقـــــــــــــــــدر بی انصاف بودم و همه اون چیزهایی که تو ذهنم ساخته شده بود فرو ریخت...
خدا منو ببخشه :( مامانم گفتن برو از خدا استغفار کن بچه...
چقدر دوستشون دارم من این خانواده عزیزِ تازه 8نفره شده م رو!  >:D< >:D< >:D<

  • مهسا -

نظرات  (۲)

خدا را شکر...
پاسخ:
:)
  • زهرا نادری
  • مهسا این مطلبتو خوندم خیلی خوشحال شدم.
    خدا رو شکر الان همه چیز خوبه :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">