خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

۲۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۰
ارديبهشت


صبح رسیدم خونه و همه منتظرم بودن... خیلی حس خوبیه این حس...

نتایج کنکور هم قراره ۲۱م اعلام بشه. باید اعتراف کنم که اصلا دوست ندارم ۲۱م بیاد به این زودی‌ها...

چند شب پیش خواب دیدم رتبه‌م ۳۷ شده :))

خیلی نگرانم...


یه کوووووه کار برداشتم با خودم آوردم خونه.

شاکی نیستم از وضع موجود. ولی خسته‌م یه کم. یعنی راستش ناراحتیم از اینه که من که اصولا آدم مسئولیت‌پذیری بودم تو درس‌ها و کارهای گروهی الان داره بهم به یه چشم دیگه نگاه می‌شه. تعدادشون اونقدر زیاد شده و زده از ساعت‌های موجود روزم بالا که نمی‌تونم به همه‌شون برسم و هی مجبورم یه سری رو بپیچونم یا ایگنور کنم یا کم‌تر وقت بگذارم... و خیلی ناراحتم از این موضوع که آدما الانم رو به یاد میارن و نه گذشته‌ی نزدیکم رو که کار یه گروه رو به تنهایی انجام می‌دادم.

می‌گذره...می گذره...

:)


نمی‌دونم فقط چرا که وقتی میام خونه اینرسیم در برابر انجام تکالیفم خیلی زیاد می‌شه! :))


#تعداد مطالب ارسال نشده‌‌ی وبلاگم و noteهای رمزدار گوشیم داره خیلی زیاد می‌شه... این احتمالا یعنی پرِ حرفم و کسی نیست که حرفامو بهش بگم...


۰۹
ارديبهشت


فردا ساعت ۴ آزمایشگاه فیزیک۱ دارم و باید گزارش کار بنویسم.

فردا شب ددلاین تمرین ماتی‌مدیاست.

فردا شب راهی اصفهانم و عملا نمی‌تونم کاری کنم.


سوال: الان برم گزارش کارم رو بنویسم یا تمرین مالتی رو؟


جواب: پروژه ی کارشناسیم رو انجام می‌دم!

۰۷
ارديبهشت
خیلی خوبه داشتن دوست‌هایی که وقتی آدم خیلی خیلی غم داره تو دلش و می خواد گریه کنه بتونه باهاشون حرف بزنه و آروم بشه. مرسی ازش :) مرسی تلگرام جان که بستر حرف زدن مارو فراهم کردی!
۰۳
ارديبهشت


می‌ریم که داشته باشیم امتحان میان‌ترم سیگنال رو :(( یه هفته درس خوندم واسش!!! و باز هم احساس می‌کنم هیچی بلد نیستم.  می‌ترسم خیلی :( ولی توکل بر خدا...

فردا شب هم می‌ریم یه خوش‌گذرونی علمی تو پارک جمشیدیه از طرف IPM! :)) بعدا تعریفش می‌کنم :دی

فعلا برم آماده‌ی خواب بشم که ۸ صبح امتحان دارم...


بعدانوشت: می‌افتم.



خیلی خیلی خیلی وقت بود که به این حد از استیصال دچار نشده بودم. این حد از ندونستن راه چاره! این حد از گیج بودن و به بن‌بست رسیدن.
هر راهی رو میام برم یکی از یه ور می‌گه نمی‌شه! و من نمی‌دونم پس چی کار باید بکنم؟
قبول دارم که تقصیر خود احمقمه که سیگنالو گذاشتم برای ترم ۸. ولی از اون طرف هم به جاش برای این درس از اول ترم بیش‌تر از تمام درس‌هام وقت گذاشتم. من تلاشمو کردم. اینکه بخشی از مغز من که مربوط به تحلیل سیگنال و اینجور امور برقی‌طوره کار نمی‌کنه، تقصیر من نیست. واقعا نیست! ولی اینا هیچ اهمیتی نه برای استاد داره و نه برای آموزش دانشکده. آموزش می‌گه الان حذف اضطراری کن. پروژه‌ی کارشناسیتو تا آخر تیر دفاع کن و بعد هم تشریف بیار ۱۵ مرداد امتحان تک‌درس بده!
استاد پروژه‌م می‌گه پروژه‌ت رو تا آخر شهریور نمی‌ذارم دفاع کنی چون تا کلش انجام نشه نمی‌ذارم جایی بری (که حق هم داره!)
استاد سیگنال می‌گه مشکل توئه که سیگنال نمی‌فهمی. به من ربطی نداره که تلاش‌هات نتیجه نمی‌دن. هیچ ربطی هم بهم نداره که سیگنال برقی‌ها رو از کامپیوتری‌ها جدا ارائه نمی‌دن. هیچ ربطی هم بهم نداره که کامپیوتری‌ها هییییییییچ نیازی به تحلیلی سیگنال ندارند و صرفا بلد بودن مفاهیم کلی و حل مسائل عددی براشون کافیه. می تونی بری از الان خودت رو بکشی که از پایان‌ترم نمره بیاری.
TA سیگنال می‌گه که مباحث پایان‌ترم اینقدر سخت هستند که نشه ازشون نمره آورد.
و این وسط فقط منم که نمی‌فهمم باید چی کار کنم با تمام این اوصاف؟ کنکورم چی می‌شه؟ اگر قبول شم می‌پره واقعا؟ باید بشینم سیگنال پاس کنم جای ارشد خوندن؟! چه کاری از دستم برمیاد؟
از دست هیچ کس هیچ کاری برنمیاد. تنها چیزی که ته دلم رو روشن می‌کنه اینه که مدار رو با میان‌ترم خیلی آسون ۵ از ۲۰ و پایان‌ترم وحشتناک سخت ۲۰ از ۲۰  با ۱۴.۵ پاس کردم. در شرایطی که حتی نظر استاد هم این بود که با اون نمره‌ی میان‌ترم باید برم درسو حذف کنم. ریاضی مهندسی با نمره‌ی ۵.۵ از ۲۰ میان‌ترم حذف نکردم ودر نهایت با ۱۴ پاس شدم. حتـــــــــــــــــی میکرو رو هم با پروژه پاس شدم! می‌شه سیگنالم پاس شم؟‌ می‌شه واقعا خدا؟
می‌بینین؟‌ ترم آخر به حضیض ذلت افتادم!
حتی نمی‌شه برم التماس کنم به استاده که بهم ۱۰ بده. یه نفرو ۴ترمه نگه داشته. ادمیشنش پرید ولی استاد اهمیتی نداد. ۴ترمه سیگنال داره...
به کی بگم اینارو؟ هیچ کس نمی‌فهمه وقتی آدم همه‌ی تلاشش رو کرده باشه چقدر در چنین شرایطی می‌تونه مستاصل بشه.

ته ذهنم خالی خالیه...!‌ چرا من باید قانون تک‌درس رو تازه الان بفهمم؟!

بعد مثلا صبح وایسادیم دور هم قبل از امتحان و با هم حرف می‌زنیم. بهش می‌گیم لطفا وقتی نوشتی همه‌ چیز رو پانشو برگه‌تو بده اون قدر زود. چون همیشه خیلی زود یم‌ده برگه‌ش رو. می‌گه نه بابا! این دفعه هیچی بلد نیستم مجبورم تا آخر بشینم. می‌گیم حتی اگر بلد بودی و نوشتی هم زود نده. استرس وحشتناکی به ما وارد می‌شه. می‌گه باشه بابا. حله.
می‌ریم سر امتحان. ۳ ربع مونده به پایان وقت و در حالی که من فقط یه سری مزخرفات رو برگه‌م نوشتم پامی‌شه و به عنوان اولین نفر برگه ش رو می‌ده و می‌ره. بعد از رفتنش حال من بد شد و دیگه نمی‌تونستم خودم رو جمع و جور کنم.
فقط می خوام ازش بپرسم فازت چیه؟!